ژیار

ژیار در زبان کردی یعنی تمدن

ژیار

ژیار در زبان کردی یعنی تمدن

بهاء‌الدین ادب صبح امروز (پنجشنبه) دار فانی را وداع گفت.

بهاءالدین ادب صبح امروز دار فانی را وداع گفتخبرگزاری دانشجویان ایران - تهران
سرویس: کار و اشتغال

بهاء الدین ادب صبح امروز در بیمارستان مهر تهران بر اثر سرطان معده دار فانی را وداع گفت.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) بهاء‌الدین ادب پس از چهار سال تحمل بیماری سرطان معده ساعت چهار صبح پنجشنبه 25 مرداد غزل خداحافظی را برای همیشه سر داد.

مراسم تشیع پیکر مرحوم ادب ساعت هشت صبح فردا از در منزلش واقع در خیابان فرشته، خیابان مریم غربی، کوچه گلپاد، پلاک 12 برگزار خواهد شد.

بعد از تشییع پیکر وی برای مراسم تدفین به زادگاهش در سنندج منتقل خواهد شد تا در روز شنبه 27 مرداد ماه به خاک سپرده شود.

در روز یک شنبه چهارم شهریور ماه از ساعت 15 تا 17 نیز مراسم یادبود وی در مسجد نور واقع در میدان فاطمی برگزار خواهد شد.

زنده یاد ادب متولد سال 1324 در سنندج و دارای مدرک کارشناسی ارشد رشته مهندسی راه و ساختمان از دانشگاه امیرکبیر بود و در پنجمین و ششمین دوره مجلس شورای اسلامی نمایندگی مردم سنندج را برعهده داشت.

آخرین مسوولیت ادب سخنگو کانون عالی کارفرمایان بود.

ما نیز به نوبه ی خود این ضایعه ی جانگداز را به خانواده ایشان و عموم مردم ایران و خصوصا مردم شریف کردستان تسلیت عرض می نماییم.

                        روانش شاد و راهش پر رهرو باد. 

قالبهای زبانی عامیانه و نابرابری جنسیتی

قالبهای زبانی عامیانه و نابرابری جنسیتی PDF(فقط برای متون انگلیسی) چاپ پست الکترونیکی
نویسنده : مریم مختاری *                                                     Sample Image

زبان به عنوان یک وجه فرهنگی از گذشته تا کنون در بازتولید روابط اجتماعی افراد و نیز تغییر این روابط نقش عمده ای داشته است. زبان گفتاری در بستر زمانی و مکانی خاص بر نگرشها و رفتار انسانها در روابط متقابل با یکدیگر اثر گذارده و با ایجاد شاکله های ذهنی در فرهنگ سازی جامعه تأثیر می گذارد. زبان گفتاری از جامعه ای به جامعه دیگر متفاوت بوده وحتی گاهی کلمات مشابه در جوامع مختلف معانی متفاوتی داراست. خصلت نسبی بودن زبان گفتاری ما را به این سمت رهنمون می سازد که در جامعه ما اصطلاحهای خاصی وجود دارد که معانی را در ذهن شنونده متبادر می سازد و به تبع آن تبدیل به قالبهای زبانی گردیده و به عنوان جزئی از فرهنگ شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.

وقتی گفته می شود زبان گفتاری، منظور اصطلاحها، نحوه بیان و محوری بودن آن در بین مردم یک جامعه یا گروه خاص است. با کاربرد این قالبهای زبانی تعبیه شده، شخصیت افراد را می سنجیم.

      ضرب المثلها، برخی اشعار و اصطلاحات که در زندگی روزمره مردم در ارتباط با یکدیگر به کار می گیرند، برای افراد ارزشهایی را تداعی می نماید. مثلاً گفته می شود "هرچی تقدیر باشه". این اصطلاح تبدیل به یک قالب زبانی در محاورات گردیده که عموماً ارزش تقدیر گرایی را در جامعه رواج می دهد و اینکه برای هر فرد سرنوشتی معین است، خارج از اراده انسان. چنین ارزشی در بسیاری موارد انفعال را در فرد موجب می شود و به نوبه خود سبب گرایش به سمت خرافات و فالگیری و رمالی جهت پی بردن به این تقدیر می گردد.

      گاهی اوقات قالبهای زبانی به گونه ای است که تفاوتهایی در میان افراد جامعه بر حسب جنسیت و یا قومیت را نمایان می سازد. چنین قالبهایی سبب کهتری و برتری گروهی نسبت به گروه دیگر می شود. ساختن طنزها و یا الحاق صفتی خاص به قومی از سوی قوم یا قومیتهای دیگر در جامعه سبب ارزشگذاری بر هویت آن قومیت می گردد که بعضاً تضادهای اجتماعی را به بار می آورد.

      یکی از بارزترین تقسیم بندیهای اجتماعی بر حسب جنس است. بر این اساس زن یا مرد بودن دو صفت می گردد که هر یک از افراد جامعه یکی از ایندو را دارا هستند. آنچه در روابط اجتماعی مسلم گردیده، این است که زمانی که گفته می شود مرد یا زن، تفاوت جنسیتی در اذهان متبادر می شود به گونه ای که هر یک از سیاره ای جداگانه پا به زمین گذارده اند.

      از همان بدو تولد با گذاردن نام متفاوت بر روی این دو جنس، نگاهی متفاوت به این دو موجود که در حقیقت هر دو انسان هستند می گردد و با این تفاوت سایر تفاوتها شکل می گیرد. تفاوت در رفتار و برخورد با دختر و پسر به شکل گیری دو نوع شخصیت متفاوت منجر می گردد، نه اینکه ایندو شخصیت متفاوتند و باید با آنها متفاوت برخورد کرد. به عبارتی زبانی متفاوت درباره ایندو به کار برده می شود. مثلاً "دختر قشنگم"، "پسر زرنگم"و ...... با ایجاد برخورد های متفاوت نسبت به پسر و دختر در طی تربیت آنها قالبهای زبانی رنگ و بوی جنسیتی به خود می گیرد. به این معنی که به عوض اینکه زن و مرد صرفاً به لحاظ جنسی از یکدیگر متمایز باشند، به لحاظ اجتماعی با یکدیگر متفاوت می گردند. به طوری که برای زن یک سری باید ها و نباید ها تعبیه شده شده و برای مرد باید ها و نباید های دیگر.

      باید ها و نباید ها به این صورت است که رفتارهای متفاوت سبب شکل گیری روحیات متفاوت می شود. اینکه در ارتباط با دختران به صفاتی چون زیبا بودن، عاطفی بودن و لطافت روحیه و متین و آرام بودن توجه می شود، سبب می گردد تا  برای خود او نیز این صفات مهم و اساسی باشند و سعی نماید از این جوانب خود را بالا بکشد و لذا رقابت و تلاش دختران عمدتاً حول محور آن صفاتی است که جامعه آنها را ارزشمند می انگارد. بر این اساس است که دختران بیشتر به زیبایی ظاهر خود توجه دارند و به عوض توجه به افکار و معطوف نمودن خود به امور فکری، وقت خود را صرف اموری مانند زیباتر شدن می نمایند که جامعه به آنها بها داده است. به این ترتیب تفاوت بین دو جنس تفاوتی است که در جریان آموزش و تربیت ایجاد شده و ریشه فرهنگی دارد و نه بیولوژیکی.

Image 

      علاوه بر تمایزاتی که در قالبهای زبانی گوناگون بین زن و مرد در جامعه ایجاد می شود، گاهی این تفاوتها به شکل نابرابرانه ای در جامعه تولید می شود که سبب شکل گیری تبعیض جنسیتی می گردد. تبعیض جنسیتی به این معناست که عمدتاً قالبهای جنسیتی نوعی باورها و ارزشها را در جامعه رواج می دهد که خمیر مایه آنها جنس فروتر و درجه دو انگاشتن زن در قبال مرد است.

      چنین قالبهای زبانی جنسیتی در جامعه ما به وفور وجود دارد و در محاورات عمومی و در روابط بین افراد به کار می رود و به ما باورانده اند که چنین ویژگی هایی ذاتی است و نه فرهنگی و ساخته شده دست انسانها. در زندگی اجتماعی یکی از باورها که به صورت عرف در آمده این است که خانه داری و بچه داری از مشاغل مربوط به زن است و با روحیه زن سازگاری دارد و در عوض روحیه مرد متناسب با کار بیرون از خانه است. این باور قالبی که تفاوت بین زن و مرد ایجاد نموده است به سمت نابرابری جنسیتی سوق یافته است و اینکه این کار فروتر بوده و شأن و منزلتی پایین تر دارد.

      اصطلاحهای عامیانه بسیار زیادی در جامعه وجود داردکه همگی به نوعی سبب نابرابری جنسیتی گردیده اند و یا برخی از ضرب المثلها حاکی از حقیر نمودن جنس زن داشته. از آن جمله می توان به اطلاق کنیز، کلفت به زن و یا وجود صفات منفی مونث برای افراد مانند اینکه فرد بد اخلاق را زن بابا می نامند اشاره نمود. از دیگر نمونه ها خاله زنک، از زن کمتر، "اینهم یک حرف از ننه عروس"، "عاقبت دختر چیه؟ کهنه شویی" و یا ناقص العقل شمردن زن است که در قبال آن صفات مثبت به جنس مذکر اشاره دارد، مانند اینکه گفته می شود:"مرد باش" و یا جوانمرد. همچنین در گفتگو ها پسر بودن ارزش  بسیار زیادی نسبت به دختر بودن دارد به طوری که برخی خانواده ها بارها و بارها به امید پسر دار شدن بر تعداد فرزندان خود می افزایند. آنهای که پسر ندارند غالباً حسرتی بر دل دارند.کاربرد چنین اصطلاحهایی سبب می گردد تا ضمن فروتر انگاشتن زن که در بدو تولد تفاوتی با مرد ندارد، زنان به باورهایی غلطی درباره خویش دست یابند و بر رفتارهای آنان اثر گذارده و نهایتاً خود باوری آنان پایین باشد.

      شاید در بدو امر گفته شود وجود یا رواج چنین قالبهای زبانی به رفتارهای مکررمتفاوتی که از دو جنس دیده شده بر می گردد. اما واقعیت این است که اولاً به دلیل نوع تربیتی که قبلاً شرح داده شد است، زنان رفتارهای گاهاً غیر معقول دارند و ثانیاً در جریان تغییر و تحولات بوجود آمده در جامعه و ورود زنان به عرصه اجتماع این صفات دردسر ساز شده و با ماهیت اجتماعی آنان در تضاد است. در حقیقت با تغییر شرایط اجتماعی و ورود زنان به عرصه های اجتماعی و در دست گیری مشاغل بیرون از خانه، اگر باز هم این قالبهای زبانی کلیشه ای تداوم یابد، مشکلات فراوانی در حوزه روابط خانوادگی و سطح جامعه به وجود می آید. این است که دیده می شود زنان به دلیل نوع وضایف محوله ای که آداب و رسوم غلط به آنها دیکته نموده است گاهاً نمی توانند آنگونه که باید وضایف اجتماعی که با تغییر شرایط اجتماعی بدست آورده اند را به خوبی انجام دهند. همچنین زنی که آداب و رسوم غلط جامعه به زیبایی وی بها داده است نمی تواند از قابلیتهای ذهنی خود به خوبی استفاده نماید و در جامعه تأثیر مثبتی داشته باشد. این است که اگر بخواهیم زنان در مشاغل بیرون از خانه موفق باشند و همچنین از رواج فسادهای جنسی و گسترش بی رویه گرایش زنان به مصرف مواد آرایشی و گسترش روز افزون طلاق در جامعه بکاهیم، می بایست در وهله اول با فرزندانمان برخورد جنسیتی نداشته باشیم و آنان را نه به عنوان دختر یا پسر،بلکه به عنوان انسانهایی که باید برای جامعه و خود مفید باشند تربیت نماییم. از قالبهای جنسیتی شده در روابطمان با بچه های دختر و پسر بپرهیزیم و به آنها یاد دهیم که به عنوان یک انسان با هدف توسعه معرفت خود و مفید و موثر بودن در جامعه، زندگی کنند.


* دانشجوی دوره دکتری جامعه شناسی

دروغ آفتی در روا بط فرد و جا معه

دروغ آفتی در روا بط فرد و جا معه      

نو یسنده :عالیه شکر بیگی #
طر ح مسئله :فرهنگ در جامعه ایران به همان اندازه غنی و گسترده است که مطالعه آن در کشور ما فقیر و بسته. صدها خطوط فرهنگی وجود دارد که شناخت علمی آنها می تواند به حل مسائل اساسی جامعه ما از قبیل توسعه، ارتباطات، شخصیت پایه، قدرت، مدنیت و قضاوت، ... یاری رساند. یکی از این خطوط، رفتار روانی – اجتماعی دروغ است. مفهوم دروغ که وسعت معنایی و کاربردی آن حیرت انگیز است، با وجود ظاهر غیر اخلاقی آن، دارای کارکردهای عدیده ای است

به طوریکه یکی از حلقه های ناگسستنی زنجیره زندگی ما را تشکیل می دهد. با نگا هی به ر و ا بط اجتما عی مر د م در ایر ا ن متو جه می شو یم که هر چند این پد یده را نا پسند می دا نیم اما به دلا یل تا ر یخی ،فر هنگی ،اجتما عی و...بسیا ر در متن و گفتما ن ها ی مر د م ایر ا ن روا ج دارد. در این بر ر سی به دنبال ر یشه یا بی و علل و عو ا مل آن می با شیم و در نها یت به ارا ئه ر هنمو د ها یی خو ا هیم پر د ا خت.

مقدمه
رفتار دروغ آمیز بخشی از رفتارهای روزمره ما را تشکیل می دهد و جزء لایتجزای حیات اجتماعی ما شده است . همه ما می دانیم دروغ می گوییم، همه می دانیم مردم دروغ می گویند، همه می دانند ما دروغ می گوییم و بالاخره همه می دانند همه دروغ می گویند. وفاق اجتماعی بر این قرار است. دروغ رفتاری است که در فرایند کلیه رفتار انسانها ثبت شده، جا افتاده و در شرایط مختلف، با اشخاص مختلف به کار برده می شود. عمل دروغ را نه تنها در گفتار و نوشتار که در رفتار و کردار و در فکر و نگاه و سکوت هم می توان بازشناخت.
توصیف پدیده دروغ
دهخدا در لغت نامه خود دروغ را «سخن ناراست، قول ناحق، خلاف حقیقت، مقابل راست، مقابل صدق» و بالاخره [معادل] «کذب» می داند و از صا حب آنندراج مثال «گریه دروغ، اشک دروغ، آه دروغ، وعده دروغ، صبح دروغ» را می آورد و واژه دروغ را فعل «گفتن، بستن، پرداختن، زدن، آوردن، یافتن [بافتن] و بر کسی فرو کوفتن» می آمیزد و استعمال آن را در صدها بیت شعر بزرگانی همچون ابو شکور، اسدی، امیر معزی، اوحدی، اورمزدی، جامی، حافظ، خاقانی، خفاف، زلالی، ساوجی، سعدی، سنائی، سیفی، صائب، ظهوری، عنصری، فرخی، کاشی، کمال اسماعیل، کمال خجندی، منجیک، مولوی، ناصر خسرو، نظامی و در آثاری همچون ابداع البدایع و امثال و حکم و براهین العجم و تاج المصادر بیهقی و تاریخ بیهقی و تذکره الاولیاء و ترجمان القرآن جرجانی و ترجمه طبری بلعمی و جامع الحکمتین و شاهنامه و قابوسنامه و قریع الفرس و کتاب النقص و گلستان و مجمل التواریخ و القصص و منتهی الارب نشان می دهد و همه را در برابر عبارت دروغ و دروغ آزمایی و دروغ آزمای و دروغ آزمودن و دروغ کردن و دروغ گرانیدن و دروغ گفتن و دروغگو و دروغگویی و درغگوی و دروغیاب و دروغین و دروغینی و دروغینه گرد می آورد.
دروغ یک پدیده روانی – اجتماعی تازه نیست و با آنکه هیچگاه از نظر زمانی و مکانی دارای کم و کیف یکسانی نبوده است عمر آن شاید به بلندای عمر زبان و چه بسا به درازای تاریخ تفکر باشد، به طوری که می توان فرض کرد همیشه با انسان اجتماعی همراه بوده است. با غور و سیر در مثلها و متلها، طنزها و کنایه ها، اشاره ها و استعاره ها، توبه نامه ها و ندبه ها و نمایشنامه ها و فیلم نامه ها می توان به حضور این پدیده در زندگی انسانها از زمان های کهن تا به امروز پی برد و به عمق آمیختگی آن با روزمرگی زندگی آشنا شد.
کهن ترین اثر منثور یا لوحه ای که در مورد دروغ در دست داریم دعای داریوش کبیر در تخت جمشید است که به خط میخی و به این معنا برای ما باقی مانده است : «خداوند این کشور را از دشمن، از خشکسالی، از دروغ محفوظ دارد.»گفتار و نوشتار در ذّم این پدیده معیوب، ویژه ایرانی و ایرانیان و مسلمان و مسلمانان نیست و ضرب المثلهای فراوانی در دنیا یافت می شود که هم رونق و هم زشتی آن را نشان می دهد. چینی ها می گویند: «قاتل یک بار می کشد، کسی که تهمت می زند هزار بار» . در « مسائل اخلاقی و روان شناختی» از قول ریمون پیچ نقل شده است که «دروغ بهترین سلاح ضعفا و سریعترین وسیله برای اجتناب از خطر است» (موسوی لاری، همان، ص 54). « به گزارش خبرگزاری فرانسه از لندن، پژوهشگران دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در لس آنجلس در تحقیق خود به این نتیجه رسیدند که هر آمریکایی هر 8 دقیقه یک بار دروغ می گوید» (روزنامه اطلاعات 1376، 19 فروردین). نتایج تحقیقاتی که برای یک نشریه روان شناسی در ایتالیا انجام شده، نشان می دهد که 70 درصد از 360 زن و مرد شرکت کننده در مصاحبه با خبرنگار این نشریه اعتراف می کنند که روزانه 5 تا 10 بار دروغ می گویند. براساس این نتایج، 42 درصد از ایتالیایی ها برای جلوگیری از اختلاف، 27 درصد برای پنهان نگهداشتن اشتباهات خود و 21 درصد دیگر نیز برای خیر و صلاح دیگران دروغ می گویند.    از اعتراف کنندگان به دروغ زنانی بوده اند که در امور مربوط به خانه دروغ می گفتند و مردان نیز اغلب در مورد مشاغل خود دروغ می گویند(روزنامه اطلاعات، همان، 17 تیر).
شمار این گفته ها و نوشته ها در عالم کم نیست. گفته اند : « دروغ بدی است برای پوشاندن بدتر» ، «دروغ بلاست» ، «هیچ عمل قبیحی به قبح دروغگویی نیست» ، دروغ زشت ترین، موحشترین، محکومترین معایب است» ، «دروغ راه را برای سایر ضعفهای اخلاقی باز می کند» و بالاخره «یا در گناه دروغ هست، یا گناه آدم را به دروغگویی می‌کشاند» ،...
رابطه دروغ با قدرت
 ریشه چنین پدیده ای را می توان در چارچوب تحلیلی مفهوم «قدرت» بهتر و آشکارتر تبیین کرد. چنانچه ما به مطالعه شرایطی که در آن مفهوم دروغ شکل می گیرد و رشد می کند و به صورتهای گوناگون باری را از دوش عامل آن برمی دارد بپردازیم، به سادگی متوجه خواهیم شد که در صورت نبود قوانین عادلانه و روابط منصفانه، یکی از راههای ایستادگی در برابر زور برای رفع ظلم یا کسب آزادی، به کارگرفتن رفتار یا رفتارهایی است که شخص مظلوم، در موقعیت ضعف، برای پوشاندن واقعیت یا واقعیتها در جهت تضعیف شخص ظالم به کار می گیرد. ظالم نیز می تواند به نوبه خود از همین حربه برای اعمال قدرت بیشتر و تحدید بیشتر آزادی مظلوم سود جوید. بنابراین دروغ و یا صورتهای تابع آن می تواندبه عنوان عامل گمراه کننده شخصی بر ضد شخص دیگر وارد عمل شود و حربه ای در دست ظالم (کاسب، توانگر، شوهر نامطمئن، رئیس سختگیر، ...) و سلاحی در دست مظلوم (مشتری، مستمند، زن انتقامجو، کارمند، کارمند متقلب، ... ) باشد. بدیهی است که در این حرکت رفت و آمدی، مظلوم با پیشه کردن روشهای خدعه آمیز دفاعی به نوبه خود به موجودی ظالم تبدیل خواهد شد.
 چناچه بخواهیم مفهوم قدرت را تنها در صحنه اجتماعی کشور خودمان مورد تحلیل قرار بدهیم با استاد همایون کاتوزیان هم آواز خواهیم شد که «در جامعه سنتی ایران، دولت از جامعه جدا بوده و نه فقط در رأس بلکه در فوق آن قرار داشته؛ در نتیجه – در تحلیل نهایی – دولت پایگاه و نقطه اتکای محکم و مداومی در درون اجتماع نداشته و به همین دلیل نیز از نظر طبقات مردم مشروعیت سیاسی نداشته و منافع آنان را نمایندگی نمی کرده است. به این ترتیب، همه حقوق اجتماعی مآلاً در انحصار دولت بوده  و « حقوقی » که هر فرد، گروه و طبقه اجتماعی ( و حتی کل جامعه ) از آن برخوردار بوده، اساساً بر مبنای اجازه و اراده دولت قرار داشته، یعنی در حیطه « امتیازی » بوده که دولت در هر لحظه می توانسته آن را ملغی کند. یعنی قدرت دولت به هیچ سنت، عرف، قرار داد یا قانون مداومی منوط و مشروط نبوده و این درست معنای عادی واژه استبداد – یعنی خودرایی و خودسری – است » (همایون کاتوزیان 1372، ص 4 ).
شکی نیست که به این ترتیب در برابر خود کامگی مهتر، دفاع کهتر شکل می گیرد ؛ هجوم قوی حیله ضعیف را صورت می بخشید؛ سلطه بی حساب دسیسه بی کتاب را به دنبال می آورد و رابطه انسانهای اجتماعی از خط مستقیم بیرون می افتد. طرفین رابطه به اعمال روشهای دروغ آمیز و خدعه انگیز می پردازند . در اینجاست که ظالم و مظلوم هر دو در یک توطئه شرکت می کنند و هر دو گناهکار تلقی می شوند. در واقع، هر «آزادی» «مسئولیتی» را ایجاد می کند و هر «حقی» «وظیفه ای» را به گردن می نهد. در جامعه ای که هیچگونه آزادی و حقی وجود نداشته باشد، هیچگونه احساس مسئولیت و وظیفه ای به بار نمی نشیند. ... در چنین اجتماعی ، ملت ( یعنی کل جامعه اساساً با دولت در ستیز است، یعنی حتی در زمانی که امکان عصیان و طغیان نیست، اطاعت مردم از دولت تنها مبتنی بر ضرورت و عاقبت اندیشی (و در تحلیل نهایی ترس) است، نه رضایت و پذیرش » ( همایون کاتوزیان، همان، ص 4). آنها مالیات نمی پردازند، اجناس را احتکار می کنند، نرخها را برهم می زنند، به سؤال های سرشماری پاسخ درست نمی دهند، از خط عابر پیاده عبور نمی کنند و در برابر عدم آزادی عدم مسئولیت نشان می دهند.
 دروغ دو سویه مانند شمشیری است دو دمه. ظالم و مظلوم دایره معیوبی را تشکیل می دهند که هر دوی آنها را در خود می گیرد. در چنین نظام رابطه ای نامتعادل همچون تعارف ها در زمینه فرهنگی، تقلب ها در زمینه اقتصادی، ازدواج های بازاری در زمینه خانوادگی و عشق های دروغین یک شبه در زمینه عاطفی گویاترین مثالها بشمار می‌آیند. به این ترتیب، تا حدی به انواع، ابعاد و نقش های دروغ که در صنحه روابط اجتماعی بازی می شود پی می بریم و به آسانی می توانیم رابطه میان جایگاه دروغ در جامعه از یک سو و انسجام و وفاق اجتماعی و مدنیت از سوی دیگر را دریابیم. به این معنی که هر چه دروغ در فضای اجتماعی و خانوادگی و عاطفی رواج بیشتری پیدا کند، جامعه بیشتر بسوی تزلزل و فقر اخلاقی و عدم آزادی سوق پیدا می کند و افراد آن بسوی بیگانگی از خود و دیگران پیش می روند. برعکس هر چه ارکان فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی جامعه بیشتر دستخوش تزلزل می گردد، روابط بین انسانهای آن جامعه بیشتر رنگ دورویی و ریا و تزویر به خود می گیرد.
 در جو اجتماعی مملو از بی اعتمادی، روابط از دوستی های مشکوک و نافرجام گرفته تا رودربایستی ها و ملاحظه کاریها و مصلحت جویی ها و پنهان کاریها و بازیها و در نهایت انواع دشمنی ها پیش می رود و به صورتهای بسیار متنوعی از روابط روانی – اجتماعی از قبیل فتنه و تملق و تلّون و مبالغه و عیب پوشی و نیرنگ و فرصت طلبی و افترا و تحریک و دهها خصیصه منفی دیگر که جملگی برپایه دروغ شکل گرفته، تجلی می کند. فرهنگ دروغ به فرهنگ اصیل قومی و محلی و ملی پیوند می خورد و آن را آلوده می سازد. شخصیت پایه دستکاری می شود : آدمها به مالکان طّماع، اطبای بی وجدان، کسبه حقه باز، کارگران تنبل، دانش آموزان متقلب، معلمان بی مسئولیت، سربازان خائن ، پدران بی فکر، سرایداران سارق، نانواهای رفیق نواز، کارمندان رابطه باز، رؤسای تبعیض کار تبدیل می شوند و ده ها برچسب از این قبیل در کنار مشاغل پرزحمت و آبرومند و ضروری جامعه نقش می بندد و دوگانگی بیان و رفتار در جامعه نهادینه می شود (کتبی،1377،142).
بدیهی است که آستانه تحمل جامعه ها در برابر رفتار دروغین تفاوت می کند و به عبارت دیگر هر نوع جامعه به میزان معینی از این نوع رفتار چشم می پوشد. این میزان در جامعه های روستایی و دینی کمتر و در اجتماعات بی در و پیکر شهری بیشتر است و در بخشهای مختلف و زمانهای متفاوت زندگی در جامعه واحد تفاوت می کند و این گوناگونی، همان گونه که در ابتدای سخن گفته شد، به نظام های مدیریت سیاسی، اجتماعی و خانوادگی هر دوره برمی گردد. در این باره می توان به عنوان مثال از قضاوتهای مختلف اجتماعی سخن به میان آورد :
شهادت دروغ : این عمل که بیشتر در محاکم قضایی، موقعیتهای مذهبی و تحقیقات خانوادگی مربوط به «امر خیر» که در خوشبختی و بدبختی آینده زوجهای جوان دخیل است، از کارهای زشت و غیر قابل تحمل محسوب می شود و موجب نفرت و سختگیری مردم قرار می گیرد و حتی مشمول پیگردهای شداد و غلاظ مراجع قضایی می گردد . در این مورد «دروغگو دشمن خدا» به حساب می آید.

کتبی :در جو اجتماعی مملو از بی اعتمادی، روابط از دوستی های مشکوک و نافرجام گرفته تا رودربایستی ها و ملاحظه کاریها و مصلحت جویی ها و پنهان کاریها و بازیها و در نهایت انواع دشمنی ها پیش می رود و به صورتهای بسیار متنوعی از روابط روانی – اجتماعی از قبیل فتنه و تملق و تلّون و مبالغه و عیب پوشی و نیرنگ و فرصت طلبی و افترا و تحریک و دهها خصیصه منفی دیگر که جملگی برپایه دروغ شکل گرفته، تجلی می کند. فرهنگ دروغ به فرهنگ اصیل قومی و محلی و ملی پیوند می خورد و آن را آلوده می سازد. شخصیت پایه دستکاری می شود : آدمها به مالکان طّماع، اطبای بی وجدان، کسبه حقه باز، کارگران تنبل، دانش آموزان متقلب، معلمان بی مسئولیت، سربازان خائن ، پدران بی فکر، سرایداران سارق، نانواهای رفیق نواز، کارمندان رابطه باز، رؤسای تبعیض کار تبدیل می شوند و ده ها برچسب از این قبیل در کنار مشاغل پرزحمت و آبرومند و ضروری جامعه نقش می بندد و دوگانگی بیان و رفتار در جامعه نهادینه می شود .