چند شعر از کتاب "سلیمانیه و سپیدهدم جهان" سروده شیرکو بیکس/ ترجمه: محمد رئوف مرادی، مریوان حلبچهای و امان جلیلیان/ بازسرایی: سیدعلی صالحی/ موسسه انتشارات نگاه/ چاپ اول/ تهران – 1385
ای بینشان
در برابر چشمهای آسمان
ابر را
در برابر چشمهای ابر
باد را
در برابر چشمهای باد
باران را
در برابر چشمهای باران
خاک را
دزدیدند،
و سرانجام در برابر همه چشمها
دو چشم زنده را زنده به گور کردند
چشمهایی که دزدها را دیده بود.
تناسخ
از میان همه روزها اگر
روزی طوفانی بمیری
بسا باز به گونه ببری زاده شوی.
از میان همه روزها اگر
روزی بارانی بمیری
بسا باز به گونه برکهای زاده شوی.
از میان همه روزها اگر
روزی آفتابی بمیری
بسا باز به گونه انعکاس یکی پرتو زاده شوی.
از میان همه روزها اگر
روزی برفی بمیری
بسا باز به گونه کبکی زاده شوی.
از میان همه روزها اگر
روزی مهآلود بمیری
بسا باز به گونه درهای روشن زاده شوی.
اما من چه؟
من که این گونه زندهام
من که اینگونه زیستهام
و برای شما
شعرهای بسیاری سرودها م
بسیار بازآمده، دوباره همچون کردستان زاده شوم.
اگر
از ترانههای من اگر
گل را بگیرند
یک فصل خواهد مرد
اگر عشق را بگیرند
دو فصل خواهد مرد
و اگر نان را
سه فصل خواهد مرد
اما آزادی را
اگر از ترانههای من،
آزادی را بگیرند
سال، تمام سال خواهد مرد.
پایان رنجها
بافندهای
تمام عمر
ترنج و ابریشم میبافت
گل میبافت
اما وقتی مرد
نه فرشی داشت
و نه کسی
که گلی بر گورش بگذارد.
در اینجا
کوه شاعر است
درخت، قلم
دشت، کاغذ
رود، سطر
سنگ، نقطه
و من
که علامت تعجبام!
شعر
شعر
آوای کبوتر است به وقت عشق
شعر
بال پروانه است به وقت باران
شعر
غبار ستارهایست
که بر دشتها و دامنهها میبارد
و شعر
سرانگشتان کودکان است
در دوزخ کردستان
و در گورهای بی نشان رواندا.
نوشتن
آسمان
همیشه باران را نمینویسد
باران
همیشه رود را،
رود
باغ را،
باغ
گل را،
و من
همیشه شعر ... شعر بزرگ خود را ... !
مرگ
هر شب میآید
بال میگسترداند بر خوابهایم
هر روز میآید
قدمهای خسته مرا میشمرد مرگ،
و باز به جستوجوی نشانی تازه
تمامی جیبهایم را میکاود.
همین!
پیانو
ناگهنان
پرستوهای جان شاعران جهان
پرواز کردند،
چرخی زدند
و بعد به آرامی
فرود آمدند
و در صندوقی نظر کرده آرام گرفتند.
امروز به آن صندوق
پیانو میگوییم.
مهمانی
باران را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند، و رفت،
شاخه گلی برایم جا گذاشته بود.
آفتاب را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند، و رفت،
آینه کوچکی برایم جا گذاشته بود.
درخت را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند، و رفت
شانه سبزی برایم جا گذاشته بود.
تو را به خانه دعوت کردم
تو، زیباترین دختر جهان!
و آمدی
و با من بودی
و وقت بازگشت
گل و آینه و شانه را با خود بردی،
و برای من شعری زیبا
زیبا جا گذاشتی و من کامل شدم.
به یاد آر
به یاد آر
پرنده اگر پرواز میکند
فقط به خاطر آسمان آبی نیست
چشمه اگر میجوشد
فقط برای رسیدن به رودخانه نیست
درخت اگر سایه دارد
فقط به دلیل شاخ و برگاش نیست
اسب اگر میتازد
فقط از ترس تازیانه راکب نیست
باد اگر میوزد
فقط برای رقص جنگل نیست
و تو اگر شعرهای مرا میخوانی
فقط به بهانه نام شیرکو بیکس نیست.
نقاشی
چهار کودک:
ترک، فارس، عرب
و کرد
تصویر مردی را کشیدند.
اولی دستهایش را
دومی سرش را
سومی میانه و پاهایش را
و چهارمی
تفنگی بر دوش اش.
دره پروانهها
1
قطره قطره
باران مینویسد: گل
نم به نم
دو دیده من مینویسد: تو!
چه سال پر باران غریبی
چه اندوه دست و دل بازی
که این گونه
سنگ به سنگ
سرم را میشکند، شکوفه میکند
و برگ به برگ
سرانگشتان مردهام را میتاسد، سیاه میکند.
و خود همچون گیاهکی بی پناه
به باد سپرده میشوم
تا در زمهریر ذهن تو زندگی کنم، زاده شوم
هوهوی باد
...
( ادامه در صفحات 113 تا 261 همین کتاب)
منبع خبر:خبرنامه ی امیر کبیر 12/15/2007
دانشگاه دو سال سخت را گذراند. روزهایی سراسر هجمه و فشار. هر روز این اخبار تعلیق و توقیف، احضار و بازداشت بود که منتشر میشد.سیاتگذاران کمر همت بسته بودند تا هرآنکس که مستقل عمل میکند و دیگر گونه میاندیشد را حذف کنند. انقلاب فرهنگی دیگری آغاز شده بود. اینبار بی صداتر اما فراگیرتر که دایره خودی ها بسیار بسته بود. هر آنچه در انقلاب فرهنگی اول امکان اجرا نداشت یا مجال عمل نیافت باید اعمال میشد. دهها دانشجوی محروم از تحصیل، صدها دانشجوی تعلیقی و بی شمار نشریه توقیفی نتیجه این سیاستها بود.
اما یک چیز همه رشته ها را پنبه کرد؛ دانشجویان در کنار هم ایستاده بودند. اختلاف عقیده عامل تفرقه نمیشد.تنها یک شعار بر همه اولویت داشت و آن دفاع از “حق حضور برای تمامی دانشجویان با هر گرایشی و حق فعالیت با هر اندیشه ای” بود. و همین جا بود که همه دست در دست هم میگذاشتند و در برابر سیل آزادی ستیزان می ایستادند تا “آخرین سنگر آزادی” فتح نشود، که نشد.
۱۶ آذر امسال را در شرایطی پشت سر گذاشتیم که وحدت و همدلی دانشجویان بیش از هر زمان دیگری نمایان بود. بعد از دو سال فشار، حضور بیش از ۲۰۰۰ دانشجو در مقابل دانشکده فنی نشان از استقامت دانشگاه بود و سیاستهای نقش بر آب شده. عجبا که حاکمان درس نمیگیرند، دستهای گره را میبینند و همچنان بر طبل تفرقه میکوبند.
۱۰ روز از بازداشت دانشجویای چپ؛ سعید حبیبی، بهروز کریمی زاده، مهدی گراییلو و نزدیک به ۳۰ دانشجوی دیگر میگذرد. همچنان از حق تماس با خانواده و وکلایشان محرومند. دفتر تحکیم وحدت با وجود اختلاف نظر جدی دفاع از این دوستان را وظیفه خود میداند و دانشگاه را خانه ای امن برای آنها میخواهد و از تمامی فعالین سیاسی و مدنی و نهادهای حقوق بشری میخواهد در دفاع از حقوق شهروندی ایشان اهمال نکنند که سکوت جز فراهم کردن زمینه سرکوب توجیه دیگری نخواهد داشت.
در تجمع ۱۸ آذر ، حضور دانشجویان کرد چشمگیر بود. ایشان که همواره از بدیهی ترین حقوق شهروندی محرومند اینبار آمدند تا هم مطالبات خود را فریاد کنند و هم حساب خود را از تجزیه طلبان جدا کنند. اما افسوس که باز قربانی نگاه امنیتی شدند. فرشاد دوستی پور، سهراب کریمی، جواد علیزاده و محمد صالح ایومن که در تجمع سخنرانی کرده بودند و هیچ نگفته بودند جز تأکید بر ایرانی بودنشان و اصرار بر پیگیری حقوق از دست رفته اشان. ما ضمن تأیید مواضع اعلام شده ایشان که خواهان ایرانی برای همه ایرانیان بودند خواستار آزادی هرچه سریعتر آنانیم.
به دنبال برگزاری تجمعات سراسری در دانشگاههای کشور موجی ار بازداشتها و احضار ها و تهدیدها نیز آغاز شده است. در هفته گذشته دهها دانشجو در شهرهای مختلف مورد بازداشتهای چند ساعته قرار گرفته و ساعتها تحت بازجویی نهادهای امنیتی قرار گرفته اند. میلاد عزیزی دانشجوی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران از روز ۱۸ آذر تا کنون همچنان در بازداشت به سر می برد. تجربه نشان داده برخوردهایی از این دست خللی در حرکت جنبش دانشجویی نخواهد گذاشت.
در پایان با سپاس از تمامی دانشجویانی که ما را در برگزاری با شکوه یادبود ۱۶ آذر همراهی کردند، خواستار آزادی هرچه سریعتر دانشجویان بازداشت شده و توقف روند احضار ها و تهدید ها هستیم. و پیگیری وضعیت تمامی دانشجویان بازداشتی و دفاع از آنان را وظیفه خود میدانیم.
روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت
۲۱ آذرماه ۱۳۸۶