نو یسنده :عالیه شکر بیگی # طر ح مسئله :فرهنگ در جامعه ایران به همان اندازه غنی و گسترده است که مطالعه آن در کشور ما فقیر و بسته. صدها خطوط فرهنگی وجود دارد که شناخت علمی آنها می تواند به حل مسائل اساسی جامعه ما از قبیل توسعه، ارتباطات، شخصیت پایه، قدرت، مدنیت و قضاوت، ... یاری رساند. یکی از این خطوط، رفتار روانی – اجتماعی دروغ است. مفهوم دروغ که وسعت معنایی و کاربردی آن حیرت انگیز است، با وجود ظاهر غیر اخلاقی آن، دارای کارکردهای عدیده ای است
به طوریکه یکی از حلقه های ناگسستنی زنجیره زندگی ما را تشکیل می دهد. با نگا هی به ر و ا بط اجتما عی مر د م در ایر ا ن متو جه می شو یم که هر چند این پد یده را نا پسند می دا نیم اما به دلا یل تا ر یخی ،فر هنگی ،اجتما عی و...بسیا ر در متن و گفتما ن ها ی مر د م ایر ا ن روا ج دارد. در این بر ر سی به دنبال ر یشه یا بی و علل و عو ا مل آن می با شیم و در نها یت به ارا ئه ر هنمو د ها یی خو ا هیم پر د ا خت.
مقدمه رفتار دروغ آمیز بخشی از رفتارهای روزمره ما را تشکیل می دهد و جزء لایتجزای حیات اجتماعی ما شده است . همه ما می دانیم دروغ می گوییم، همه می دانیم مردم دروغ می گویند، همه می دانند ما دروغ می گوییم و بالاخره همه می دانند همه دروغ می گویند. وفاق اجتماعی بر این قرار است. دروغ رفتاری است که در فرایند کلیه رفتار انسانها ثبت شده، جا افتاده و در شرایط مختلف، با اشخاص مختلف به کار برده می شود. عمل دروغ را نه تنها در گفتار و نوشتار که در رفتار و کردار و در فکر و نگاه و سکوت هم می توان بازشناخت. توصیف پدیده دروغ دهخدا در لغت نامه خود دروغ را «سخن ناراست، قول ناحق، خلاف حقیقت، مقابل راست، مقابل صدق» و بالاخره [معادل] «کذب» می داند و از صا حب آنندراج مثال «گریه دروغ، اشک دروغ، آه دروغ، وعده دروغ، صبح دروغ» را می آورد و واژه دروغ را فعل «گفتن، بستن، پرداختن، زدن، آوردن، یافتن [بافتن] و بر کسی فرو کوفتن» می آمیزد و استعمال آن را در صدها بیت شعر بزرگانی همچون ابو شکور، اسدی، امیر معزی، اوحدی، اورمزدی، جامی، حافظ، خاقانی، خفاف، زلالی، ساوجی، سعدی، سنائی، سیفی، صائب، ظهوری، عنصری، فرخی، کاشی، کمال اسماعیل، کمال خجندی، منجیک، مولوی، ناصر خسرو، نظامی و در آثاری همچون ابداع البدایع و امثال و حکم و براهین العجم و تاج المصادر بیهقی و تاریخ بیهقی و تذکره الاولیاء و ترجمان القرآن جرجانی و ترجمه طبری بلعمی و جامع الحکمتین و شاهنامه و قابوسنامه و قریع الفرس و کتاب النقص و گلستان و مجمل التواریخ و القصص و منتهی الارب نشان می دهد و همه را در برابر عبارت دروغ و دروغ آزمایی و دروغ آزمای و دروغ آزمودن و دروغ کردن و دروغ گرانیدن و دروغ گفتن و دروغگو و دروغگویی و درغگوی و دروغیاب و دروغین و دروغینی و دروغینه گرد می آورد. دروغ یک پدیده روانی – اجتماعی تازه نیست و با آنکه هیچگاه از نظر زمانی و مکانی دارای کم و کیف یکسانی نبوده است عمر آن شاید به بلندای عمر زبان و چه بسا به درازای تاریخ تفکر باشد، به طوری که می توان فرض کرد همیشه با انسان اجتماعی همراه بوده است. با غور و سیر در مثلها و متلها، طنزها و کنایه ها، اشاره ها و استعاره ها، توبه نامه ها و ندبه ها و نمایشنامه ها و فیلم نامه ها می توان به حضور این پدیده در زندگی انسانها از زمان های کهن تا به امروز پی برد و به عمق آمیختگی آن با روزمرگی زندگی آشنا شد. کهن ترین اثر منثور یا لوحه ای که در مورد دروغ در دست داریم دعای داریوش کبیر در تخت جمشید است که به خط میخی و به این معنا برای ما باقی مانده است : «خداوند این کشور را از دشمن، از خشکسالی، از دروغ محفوظ دارد.»گفتار و نوشتار در ذّم این پدیده معیوب، ویژه ایرانی و ایرانیان و مسلمان و مسلمانان نیست و ضرب المثلهای فراوانی در دنیا یافت می شود که هم رونق و هم زشتی آن را نشان می دهد. چینی ها می گویند: «قاتل یک بار می کشد، کسی که تهمت می زند هزار بار» . در « مسائل اخلاقی و روان شناختی» از قول ریمون پیچ نقل شده است که «دروغ بهترین سلاح ضعفا و سریعترین وسیله برای اجتناب از خطر است» (موسوی لاری، همان، ص 54). « به گزارش خبرگزاری فرانسه از لندن، پژوهشگران دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در لس آنجلس در تحقیق خود به این نتیجه رسیدند که هر آمریکایی هر 8 دقیقه یک بار دروغ می گوید» (روزنامه اطلاعات 1376، 19 فروردین). نتایج تحقیقاتی که برای یک نشریه روان شناسی در ایتالیا انجام شده، نشان می دهد که 70 درصد از 360 زن و مرد شرکت کننده در مصاحبه با خبرنگار این نشریه اعتراف می کنند که روزانه 5 تا 10 بار دروغ می گویند. براساس این نتایج، 42 درصد از ایتالیایی ها برای جلوگیری از اختلاف، 27 درصد برای پنهان نگهداشتن اشتباهات خود و 21 درصد دیگر نیز برای خیر و صلاح دیگران دروغ می گویند. از اعتراف کنندگان به دروغ زنانی بوده اند که در امور مربوط به خانه دروغ می گفتند و مردان نیز اغلب در مورد مشاغل خود دروغ می گویند(روزنامه اطلاعات، همان، 17 تیر). شمار این گفته ها و نوشته ها در عالم کم نیست. گفته اند : « دروغ بدی است برای پوشاندن بدتر» ، «دروغ بلاست» ، «هیچ عمل قبیحی به قبح دروغگویی نیست» ، دروغ زشت ترین، موحشترین، محکومترین معایب است» ، «دروغ راه را برای سایر ضعفهای اخلاقی باز می کند» و بالاخره «یا در گناه دروغ هست، یا گناه آدم را به دروغگویی میکشاند» ،... رابطه دروغ با قدرت ریشه چنین پدیده ای را می توان در چارچوب تحلیلی مفهوم «قدرت» بهتر و آشکارتر تبیین کرد. چنانچه ما به مطالعه شرایطی که در آن مفهوم دروغ شکل می گیرد و رشد می کند و به صورتهای گوناگون باری را از دوش عامل آن برمی دارد بپردازیم، به سادگی متوجه خواهیم شد که در صورت نبود قوانین عادلانه و روابط منصفانه، یکی از راههای ایستادگی در برابر زور برای رفع ظلم یا کسب آزادی، به کارگرفتن رفتار یا رفتارهایی است که شخص مظلوم، در موقعیت ضعف، برای پوشاندن واقعیت یا واقعیتها در جهت تضعیف شخص ظالم به کار می گیرد. ظالم نیز می تواند به نوبه خود از همین حربه برای اعمال قدرت بیشتر و تحدید بیشتر آزادی مظلوم سود جوید. بنابراین دروغ و یا صورتهای تابع آن می تواندبه عنوان عامل گمراه کننده شخصی بر ضد شخص دیگر وارد عمل شود و حربه ای در دست ظالم (کاسب، توانگر، شوهر نامطمئن، رئیس سختگیر، ...) و سلاحی در دست مظلوم (مشتری، مستمند، زن انتقامجو، کارمند، کارمند متقلب، ... ) باشد. بدیهی است که در این حرکت رفت و آمدی، مظلوم با پیشه کردن روشهای خدعه آمیز دفاعی به نوبه خود به موجودی ظالم تبدیل خواهد شد. چناچه بخواهیم مفهوم قدرت را تنها در صحنه اجتماعی کشور خودمان مورد تحلیل قرار بدهیم با استاد همایون کاتوزیان هم آواز خواهیم شد که «در جامعه سنتی ایران، دولت از جامعه جدا بوده و نه فقط در رأس بلکه در فوق آن قرار داشته؛ در نتیجه – در تحلیل نهایی – دولت پایگاه و نقطه اتکای محکم و مداومی در درون اجتماع نداشته و به همین دلیل نیز از نظر طبقات مردم مشروعیت سیاسی نداشته و منافع آنان را نمایندگی نمی کرده است. به این ترتیب، همه حقوق اجتماعی مآلاً در انحصار دولت بوده و « حقوقی » که هر فرد، گروه و طبقه اجتماعی ( و حتی کل جامعه ) از آن برخوردار بوده، اساساً بر مبنای اجازه و اراده دولت قرار داشته، یعنی در حیطه « امتیازی » بوده که دولت در هر لحظه می توانسته آن را ملغی کند. یعنی قدرت دولت به هیچ سنت، عرف، قرار داد یا قانون مداومی منوط و مشروط نبوده و این درست معنای عادی واژه استبداد – یعنی خودرایی و خودسری – است » (همایون کاتوزیان 1372، ص 4 ). شکی نیست که به این ترتیب در برابر خود کامگی مهتر، دفاع کهتر شکل می گیرد ؛ هجوم قوی حیله ضعیف را صورت می بخشید؛ سلطه بی حساب دسیسه بی کتاب را به دنبال می آورد و رابطه انسانهای اجتماعی از خط مستقیم بیرون می افتد. طرفین رابطه به اعمال روشهای دروغ آمیز و خدعه انگیز می پردازند . در اینجاست که ظالم و مظلوم هر دو در یک توطئه شرکت می کنند و هر دو گناهکار تلقی می شوند. در واقع، هر «آزادی» «مسئولیتی» را ایجاد می کند و هر «حقی» «وظیفه ای» را به گردن می نهد. در جامعه ای که هیچگونه آزادی و حقی وجود نداشته باشد، هیچگونه احساس مسئولیت و وظیفه ای به بار نمی نشیند. ... در چنین اجتماعی ، ملت ( یعنی کل جامعه اساساً با دولت در ستیز است، یعنی حتی در زمانی که امکان عصیان و طغیان نیست، اطاعت مردم از دولت تنها مبتنی بر ضرورت و عاقبت اندیشی (و در تحلیل نهایی ترس) است، نه رضایت و پذیرش » ( همایون کاتوزیان، همان، ص 4). آنها مالیات نمی پردازند، اجناس را احتکار می کنند، نرخها را برهم می زنند، به سؤال های سرشماری پاسخ درست نمی دهند، از خط عابر پیاده عبور نمی کنند و در برابر عدم آزادی عدم مسئولیت نشان می دهند. دروغ دو سویه مانند شمشیری است دو دمه. ظالم و مظلوم دایره معیوبی را تشکیل می دهند که هر دوی آنها را در خود می گیرد. در چنین نظام رابطه ای نامتعادل همچون تعارف ها در زمینه فرهنگی، تقلب ها در زمینه اقتصادی، ازدواج های بازاری در زمینه خانوادگی و عشق های دروغین یک شبه در زمینه عاطفی گویاترین مثالها بشمار میآیند. به این ترتیب، تا حدی به انواع، ابعاد و نقش های دروغ که در صنحه روابط اجتماعی بازی می شود پی می بریم و به آسانی می توانیم رابطه میان جایگاه دروغ در جامعه از یک سو و انسجام و وفاق اجتماعی و مدنیت از سوی دیگر را دریابیم. به این معنی که هر چه دروغ در فضای اجتماعی و خانوادگی و عاطفی رواج بیشتری پیدا کند، جامعه بیشتر بسوی تزلزل و فقر اخلاقی و عدم آزادی سوق پیدا می کند و افراد آن بسوی بیگانگی از خود و دیگران پیش می روند. برعکس هر چه ارکان فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی جامعه بیشتر دستخوش تزلزل می گردد، روابط بین انسانهای آن جامعه بیشتر رنگ دورویی و ریا و تزویر به خود می گیرد. در جو اجتماعی مملو از بی اعتمادی، روابط از دوستی های مشکوک و نافرجام گرفته تا رودربایستی ها و ملاحظه کاریها و مصلحت جویی ها و پنهان کاریها و بازیها و در نهایت انواع دشمنی ها پیش می رود و به صورتهای بسیار متنوعی از روابط روانی – اجتماعی از قبیل فتنه و تملق و تلّون و مبالغه و عیب پوشی و نیرنگ و فرصت طلبی و افترا و تحریک و دهها خصیصه منفی دیگر که جملگی برپایه دروغ شکل گرفته، تجلی می کند. فرهنگ دروغ به فرهنگ اصیل قومی و محلی و ملی پیوند می خورد و آن را آلوده می سازد. شخصیت پایه دستکاری می شود : آدمها به مالکان طّماع، اطبای بی وجدان، کسبه حقه باز، کارگران تنبل، دانش آموزان متقلب، معلمان بی مسئولیت، سربازان خائن ، پدران بی فکر، سرایداران سارق، نانواهای رفیق نواز، کارمندان رابطه باز، رؤسای تبعیض کار تبدیل می شوند و ده ها برچسب از این قبیل در کنار مشاغل پرزحمت و آبرومند و ضروری جامعه نقش می بندد و دوگانگی بیان و رفتار در جامعه نهادینه می شود (کتبی،1377،142). بدیهی است که آستانه تحمل جامعه ها در برابر رفتار دروغین تفاوت می کند و به عبارت دیگر هر نوع جامعه به میزان معینی از این نوع رفتار چشم می پوشد. این میزان در جامعه های روستایی و دینی کمتر و در اجتماعات بی در و پیکر شهری بیشتر است و در بخشهای مختلف و زمانهای متفاوت زندگی در جامعه واحد تفاوت می کند و این گوناگونی، همان گونه که در ابتدای سخن گفته شد، به نظام های مدیریت سیاسی، اجتماعی و خانوادگی هر دوره برمی گردد. در این باره می توان به عنوان مثال از قضاوتهای مختلف اجتماعی سخن به میان آورد : شهادت دروغ : این عمل که بیشتر در محاکم قضایی، موقعیتهای مذهبی و تحقیقات خانوادگی مربوط به «امر خیر» که در خوشبختی و بدبختی آینده زوجهای جوان دخیل است، از کارهای زشت و غیر قابل تحمل محسوب می شود و موجب نفرت و سختگیری مردم قرار می گیرد و حتی مشمول پیگردهای شداد و غلاظ مراجع قضایی می گردد . در این مورد «دروغگو دشمن خدا» به حساب می آید.
کتبی :در جو اجتماعی مملو از بی اعتمادی، روابط از دوستی های مشکوک و نافرجام گرفته تا رودربایستی ها و ملاحظه کاریها و مصلحت جویی ها و پنهان کاریها و بازیها و در نهایت انواع دشمنی ها پیش می رود و به صورتهای بسیار متنوعی از روابط روانی – اجتماعی از قبیل فتنه و تملق و تلّون و مبالغه و عیب پوشی و نیرنگ و فرصت طلبی و افترا و تحریک و دهها خصیصه منفی دیگر که جملگی برپایه دروغ شکل گرفته، تجلی می کند. فرهنگ دروغ به فرهنگ اصیل قومی و محلی و ملی پیوند می خورد و آن را آلوده می سازد. شخصیت پایه دستکاری می شود : آدمها به مالکان طّماع، اطبای بی وجدان، کسبه حقه باز، کارگران تنبل، دانش آموزان متقلب، معلمان بی مسئولیت، سربازان خائن ، پدران بی فکر، سرایداران سارق، نانواهای رفیق نواز، کارمندان رابطه باز، رؤسای تبعیض کار تبدیل می شوند و ده ها برچسب از این قبیل در کنار مشاغل پرزحمت و آبرومند و ضروری جامعه نقش می بندد و دوگانگی بیان و رفتار در جامعه نهادینه می شود . |