ژیار

ژیار در زبان کردی یعنی تمدن

ژیار

ژیار در زبان کردی یعنی تمدن

رویا

رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم. خدا پرسید: پس تو می خواهی با من گفتگو کنی
من در پاسخش گفتم اگر وقت دارید. خدا خندید : وقت من بی نهایت است...
در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟
پرسیدم: چه چیز شما را سخت متعجب می سازد؟
خدا پاسخ داد: کودکی شان
اینکه آنها از کودکی شان خسته می شوند عجله دارند که بزرگ شوند
و بعد دوباره پس مدتها آرزو می کنند که کودک باشند
... اینکه آنها سلامتی شان را از دست می دهند تا پول به دست آورند
و بعد پولشان را ازدست می دهند تا دوباره سلامتی خود را به دست آورند
اینکه با اظطراب به آینده می نگرند و حال را فراموش می کنند
و بنابر این نه در حال زندگی می کنند و نه در آینده
اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که هرگز نمی میرند
و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند
دستهای خدا دستانم را گرفت و برای مدتی سکوت کردیم
و من دوباره پرسیدم: به عنوان یک پدر می خواهی کدام درسهای زندگی را فرزندانت بیاموزند؟
او گفت: بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد
همه کاری که آنها می توانند بکنن این است که
اجازه دهندکه خودشان دوست داشته باشند
بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند
بیاموزند که تنها چند ثانیه طول می کشد تا زخمهای عمیقی بر قلب آنان که دوستشان می داریم
ایجاد کنیم اما سالها طول می کشد تا آن زخم ها التیام بخشیم
بیاموزند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد
کسی است که به کمترین ها نیاز دارد
بیاموزند که آدم هایی هستند که آنها را دوست دارند
فقط نمی دانند که احساسشان را چگونه بیان کنند
بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند
و آن را متفاوت ببینند
بیاموزند که کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند
بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند
من با خضوع گفتم:

آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند؟
خدا لبخند زد و گفت:
فقط اینکه بدانند من اینجا هستم
همیشه...

از مرگ ...

هرگز از مرگ نهراسیده‌ام
اگرچه دستان‌اش از ابتذال شکننده‌تر بود.
هراس ِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینی‌ست

که مزد ِ گورکن

 

 

از بهای ِ آزادی‌ی ِ آدمی

 

 

افزون باشد.


[]


جُستن
یافتن
و آن‌گاه
به اختیار برگزیدن
و از خویشتن ِ خویش
باروئی پی‌افکندن ــ


اگر مرگ را از این همه ارزشی بیش‌تر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم.

احمدشاملو- دی ۱۳۴۱

مقبل هنرپژوه‌،جاودانه‌ شد.

                             

مقبل هنرپژوه‌، فاتح قلل هیمالیا، قهرمان ملی کوهنوردی، جاودانه‌ شد.
کوهنورد نامدار کرد "مقبل هنرپژوه" که چندی قبل بر اثر سقوط از ارتفاعات " برده‌زه‌رد" بوکان در حالت کما بسر می‌برد، صبح دیروز در بیمارستان " عارفیان" ارومیه دارفانی را وداع گفت.
مقبل قهرمان تاکنون، عنوان «جوانترین فاتح قله‌ی اورست» از تیم ملی ایران را از آن خود نموده‌ است".
مقبل یکی از یاران همیشگی کوهنورد نامدار جهان "مرحوم محمد اوراز" بود و آخرین کسی بود که بهنگام سقوط مرگبار اوراز در گاشربروم۱ در کنار یار دیرینش سقوط و وداع آخرینش را به نظاره نشست و با هم حدود 600 متر پرتاب شدند اما دست تقدیر بر آن بود که‌ مقبل را سرانجامی دگر به‌ انتظار نشیند.
جوان 24 ساله بوکانی، از سال 1377 کوهنوردی را با آرزوی بزرگ رفتن به هیمالیا آغاز کرد. او در سال 1379وارد جریانات جدی شده و در سال 1380 به عضویت تیم ملی درآمد. مقبل هنرپژوه در سال 1381 قله لوتسه را با ارتفاع 8516 متری به عنوان نخستین تجربه هیمالیانوردی صعود کرد و رکورد سنی صعود به این قله را در جهان به نام خود و کشورش به ثبت رساند.
هنرپژوه در سال 1382 در قالب تیم 12 نفره به سرپرستی اقبال افلاکی، عازم صعود قله کاشربروم شد. او در این برنامه هم طناب محمد اوراز بود که به عنوان دومین حادثه دیده، بخت زندگی مجدد را از دست نداد. به هر حال تقدیر چنین بود که یار اوراز به اوراز بپیوندد. گرچه مقبل در آن حادثه با سقوط از ار تفاع 6900 متری به ارتفاع 6300 متری نجات یافت اما تقدیر چنان بود او نه چون اوراز غریبانه و در دیار غربت بلکه در دامان وطنش ،جاودانه شد و به بلندای زندگی صعودی ابدی کرد بلندایی بیش از لوتسه ،گاشربروم و اورست .